دنیا حساب و کتاب دارد. هیچ چیز اتفاقی رخ نمیدهد تصویرهایی که در ذهن فوقالعادهات به وجود میآوری فوراً نیروی جذب کنندهای را بنا میکند که نتایج زندگیات را فرمان میدهد. اگر تصویرت دائماً در حال نوسان و افت و خیز باشد تو تبدیل به چیزی از آنچه که خواستهای میشوی و این آشفته ترین جریان را فعال میکند. افرادی که از این قوانین دقیق آگاه نیستند یک لحظه تصویر فراوانی را در ذهنشان مستقر میکنند و لحظه دیگر تصاویر فقر را. آنها مداوم ارتعاشات را تغییر میدهند بنابراین لحظهای چیزهای خوب را جذب میکنند و لحظه بعد بدیها را. حقیقت غم انگیز این است که اکثر مردم دنیا زندگی خود را در دودلی بین این دو نهایت میگذرانند و نتیجه این است که زندگیشان آشفته و نامنظم میشود. اگرچه این حقیقت دارد که هرچه را بخواهی از قبل وجود دارد اما این به تو بستگی دارد که چقدر با آن هماهنگ شوی.
تو ثروتمند متولد شدهای - باب پراکتور / فصل ششم
هر چیزی که بخواهی از قبل وجود دارد فقط کافی ست افکاری را انتخاب کنی که تو را در هماهنگی با نیکیهایی که آرزو داری قرار دهد، در جستجوی هر آنچه باشی آن هم در جستجوی توست پس هر آنچه که بخواهی از قبل مال توست پس مجبور نیستی چیزی به دست آوری فقط کافی ست از آنچه داری آگاه باشی.
تو ثروتمند متولد شدهای - باب پراکتور / فصل ششم
بهترین راه برای پرورش ذهن سعادتمند این است که با چشم ذهن، خود را از قبل در مالکیت مقدار پول دلخواه ببین. دلیل این است که ذهن ناخودآگاه نمیتواند بین مالکیت واقعی بر پول و تجسم محض تفاوت قائل شود و خیلی زود شروع میکنی به جذب پول.
وقتی در متقاعد کردن ضمیر ناخودآگاه که تو ثروتمند متولد شدهای و یک ثروتمند هستی موفق شدی و حس خوب ثروتمند بودن را تجربه کردی، ذهن ناخودآگاه به طور اتوماتیک راههایی را جستجو میکند که باعث میشوند احساسهای تجسمی در مورد ثروت به شکل مادی در دنیای خارجی خود را متجلی سازند.
قانون جذب و فیزیک کوانتوم
با استفاده از قوانین فیزیک کوانتوم، بسیاری تلاش میکنند ثابت کنند که هر چه ذره بین خود را بزرگتر کنیم و به مواد جهان ریز تر دقیق شویم سرانجام به اتم و فضای داخل اتم میرسیم و آنجا تازه متوجه می شویم که دنیای مادی ما چیزی نیست جز انرژی! بعد همین افراد سعی میکنند نتیجه بگیرند که خوب وقتی همه چیز این دنیایی که میبینیم انرژی است پس دیگر نباید تعجب کرد که فکر بتواند به ماده تبدیل شود و شکل مادی و واقعی به خود بگیرد. یعنی این اشخاص تلاش میکنند نهایتاً نتیجه بگیرند که فکر یعنی چیزی که بیشتر به انرژِی میماند میتواند ماده را به سمت خود جذب کند و حتی گامی هم جلوتر میروند و میگویند ماده جدیدی را از دل کائنات بیرون بکشد! این افراد که فکر را انرژی میدانند و از قوانین فیزیک کوانتوم برای اثبات ادعای خود کمک میگیرند معتقدند که برای آنکه انسان بتواند این انرژی را کنترل کند باید چهار کار را انجام دهد:
١- شخص باید بداند چه میخواهد و همان را که میخواهد از کائنات درخواست کند. (اینجا کلمه کائنات به معنای کل هستی است).
٢- شخص باید تمام فکر و ذکرش را روی چیزی که میخواهد متمرکز کند وبا تمام احساس و شور و شوق و هیجانی که در خودش میتواند ایجاد کند باید آن چیز را طلب کند.
٣- آنقدر در چیزی که میخواهد غرق شود که اصلاً فکر کند قبلاً به آن چیز رسیده است و الآن فقط بین او و چیز مطلوبش کمی فاصله افتاده که به زودی برطرف میشود.
۴- برای در آغوش گرفتن و دریافت و گرفتن چیزی که میخواهد، کاملاً آماده و گوش به زنگ باشد و هر چیزی که برای نگهداری و استفاده از آن چیز از قبل لازم است را مهیا کرده باشد. این شیفتگان کوانتومی قانون جذب میگویند که اگر انسان دست از منفی بافی بردارد و حتی یک لحظه هم به یاس و ناامیدی و اندیشههای منفی اجازه رخنه در افکارش را ندهد سرانجام کائنات تسلیم میشود و از مجراها و کانالها و جادههایی که حتی فکرش را هم نمیتوان کرد، چیز طلب شده ناگهان در آغوش طالب آن قرار میگیرد.
.
.
.
ادامه مطلب ...کاربرد عملی قانون جذب
تا میتوانی آرزو کن!
تو آرزو کن و شعله آرزویت را در دل خود پایدار نگاه دار. بقیه کار یعنی برآورده شدن آرزو و تبدیل آن به صورت یک واقعیت عینی و قابل لمس را به کائنات بسپار.
آرزو کردن اتفاقی است که خیلی از ما آدمهای دنیای مدرن ارتباطات و اطلاعات از یاد بردهایم. استدلالهای منطقی تمام بخشهای زندگی ما را تحت نفوذ خود قرار دادهاند. برخی از این استدلالها ریشه ریاضی دارند و بعضی دیگر استدلالهایی هستند که برای اثباتشان دلیلی نداریم، ولی چون در محیط جا افتادهاند ما گمان میکنیم درست اند. بر طبق این استدلالها خیلی از آدمها حق آرزو کردن خیلی از چیزها را ندارند. مثلاً اگر در خیابان انسانی شبیه خودمان را دیدیم که سوار بر ماشینی مدل بالا مشغول جولان است باید به او اجازه دهیم که بتازد و در عین حال اصلاً خیال داشتن چنین ماشینی را در سر نپرورانیم. چرا که اساساً این جور آرزوها برای ما جایز نیست و باید به آرزوهای کوچک و دست یافتنیتری فکر کنیم. استدلالهایی مثل اینکه تو باید اول شکم خودت را سیر کنی بعد به فکر ماشین بیافتی و یا اینکه هزینه تعمیر و نگهداری ماهیانه این ماشینها از درآمد فصلی من و تو بالاتر است و یا با لباس مندرس و قیافه کارگری و در هم ریخته سوار این قبیل ماشینها شدن موجب خنده و مضحکه خواهد بود و هزاران استدلال بازدارنده دیگر باعث میشوند که من و شما با وجود اینکه ته دلمان سوار شدن بر چنین ماشین مدل بالایی را طلب میکند و میتوانیم لااقل در خیال خود چنین آرزویی داشته باشیم. از پایه قید این آرزو را میزنیم و اصلاً به آن فکر نمیکنیم.
.
.
.