لبخندش را
فریبی نه که هدیه ای می انگارم
من همه ی سنگهایش را پرستیده ام و
آتش و
آب و خاکش را
من آفتابش را پوشیده ام و
عصاره ی ماهتابش را
پیاله پیاله نوشیده ام
دوستش می دارم
زمینی که تو روی آن راه می روی.
رویا زرین.
لبخندش را
فریبی نه که هدیه ای می انگارم
من همه ی سنگهایش را پرستیده ام و
آتش و
آب و خاکش را
من آفتابش را پوشیده ام و
عصاره ی ماهتابش را
پیاله پیاله نوشیده ام
دوستش می دارم
زمینی که تو روی آن راه می روی.
رویا زرین.
بی تو
چشم دیدن چیزهایی را که
با تو
دیده ام ؛
نـــــدارم ...
سلام
شعر قشنگیه
دردی ندارم
از آنچه ندارم به خود می پیچم
آنچه ندارم در من می دود و من دردی ندارم.